روزی که فهمیدم زندگی ایده آل ذهن من با دنیای واقعی چقدر تفاوت دارد، برای زندگیم بیشتر جنگیدم. بیشتر تلاش کردم و سعی کردم دنیا را از دریچه چشمی ببینم که آنقدر ناعادلانه به زندگی نگاه میکند که هی واقعیات زندگی با بی رحمی در چشمش نخورد. آن وقت بود که فهمیدم، تنها من نیستم که در این دنیا با مشکلات روبرو شدم که همه آدم ها به وسعت  ترس هایشان در زندگی چالش هایی دارند که برای رسیدن بهشان یا دست نگه داشته اند و یا شبیه به من در حال جنگ برای رسیدن بهشان هستند. در زندگی من، ترس هایی بوده اند که وسعتشان از سایه ام آنقدر سنگین تر بوده که مجبور بوده ام با هرقدم سری به عقب برگردانم و مسیر را دوباهر چک کنم، اما در حد تاب و توانم نگذاشته ام ترس مانع رسیدن بشود. میدانی؟ باید تلاش کرد، در حد توان ، به قول حافظ:

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها